کد مطلب:149246 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:114

وظیفه ی امام از نظر هر یک از این عوامل
هر یك از این عوامل، یك نوع تكلیف و وظیفه برای امام حسین ایجاب می كرد. (اینكه می گویم این نهضت چند ماهیتی است، برای این است.) از نظر عامل بیعت، امام حسین وظیفه ای ندارد جز زیر بار بیعت نرفتن. اگر به پیشنهاد ابن عباس هم عمل می كرد و در دامنه ی كوهها می رفت، به این وظیفه اش عمل كرده بود. از نظر انجام این وظیفه، امام حسین تكلیفش این نبود كه یك نفر دیگر را هم با خودش به همكاری دعوت كند. از من بیعت خواسته اند، من نمی كنم، خواسته اند دامن شرافت مرا آلوده كنند، من نمی كنم. از نظر عامل دعوت مردم كوفه، وظیفه اش این است كه به آنها پاسخ مثبت بدهد چرا كه اتمام حجت شده است.

یكی از آقایان سؤال كرده است كه این اتمام حجت در مقابل تاریخ، به چه شكل می شود؟ پس مسأله ی امامت چه می شود؟ نه،مسأله ی امامت به این معنی نیست كه امام دیگر تكلیف و وظیفه ی شرعی نداشته باشد، اتمام حجت درباره اش معنی نداشته باشد. علی علیه السلام در خطبه ی شقشقیه می فرماید:

لو لا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماء ان لا یقاروا علی كظة ظالم و لا سغب مظلوم لالقیت حبلها علی غاربها و لسقیت


اخرها بكأس اولها. [1] .

راجع به زمان خلافت خودش می گوید: اگر نبود مردم حضور پیدا كرده بودند و حضور مردم حجت را بر من تمام كرده بود، و اگر نبود خدا از علما و دانایان پیمان گرفته است كه آنجا كه مردم تقسیم می شوند به سیرانی كه پر سیر خورده اند و گرسنگان گرسنه، علیه این وضع نامطلوب به سود گرسنگان و علیه پرخورها قیام كنند، خلافت را قبول نمی كردم. من از نظر شخص خودم علاقه ای به این كار نداشتم، ولی این وظایف و مسؤولیتها به عهده ی من گذاشته شده بود.

امام حسین هم این جور است. اصلا امام كه امام است، الگو و پیشواست. ما از عمل امام می توانیم بفهمیم كه وظایف را چگونه باید تشخیص داد و چگونه باید عمل كرد.

از نظر عامل دعوت مردم كوفه، امام حسین وظیفه دارد به سوی كوفه بیاید تا وقتی كه آنها سر قولشان هستند. از آن ساعتی كه آنها جار زدند، زیر قولشان زدند و شكست خوردند و رفتند، دیگر امام حسین از این نظر وظیفه ای ندارد. وقتی مسأله ی به دست گرفتن زمام حكومت، از ناحیه ی آنها منتفی می شود، امام حسین هم دیگر وظیفه ای ندارد. ولی كار امام حسین كه منحصر به این نبوده است. عامل دعوت مردم كوفه یك عامل موقت بود، یعنی عاملی بود كه از پانزدهم رمضان آغاز شد؛ مرتب نامه ها متبادل می شد و این امر ادامه داشت تا وقتی كه امام به نزدیكی كوفه یعنی به مرزهای عراق و عربستان سعودی رسیدند. بعد كه با حر بن یزید ریاحی ملاقات كرد و آن خبرها از جمله خبر قتل مسلم رسید، دیگر موضوع دعوت مردم كوفه منتفی شد و از این نظر امام وظیفه ای نداشت. و لهذا امام وقتی كه با مردم كوفه صحبت می كند و مخاطبش مردم كوفه هستند نه یزید و حكومت وقت، به آن شیعیان سست عنصر می گوید: مرا دعوت كردید، من آمدم. نمی خواهید، برمی گردم. شما مرا دعوت كردید، دعوت شما برای من وظیفه ایجاب كرد، اما حالا كه پشیمان شدید، من برمی گردم. آیا این یعنی دیگر بیعت هم می كنم؟ ابدا. آن، عامل و مسأله ی دیگری است، چنانكه خودش گفت: اگر در تمام روی زمین یك نقطه وجود نداشته باشد كه مرا جا بدهد (نه


تنها شما مرا جا ندهید) باز هم بیعت نمی كنم.

از نظر عامل امر به معروف و نهی از منكر كه از این نظر امام حسین دیگر مدافع نیست، متعاون نیست، بلكه یك مهاجم است، یك ثائر و یك انقلابی است چطور؟ نه، از آن نظر حسابش سر جای خودش است.


[1] نهج البلاغه، خطبه ي سوم.